سوال به ظاهر بسیار ساده است اما پیچدگی زیبایی دارد که تو را با خود به سفری زیبا می برد تا با واکاوی خویش پاسخی بی بدیل بیابی.؛ تا هر زمان و در هر مکان که کوله بار خسته ی ذهن را زمین گذاشتی و از ادامه دادن واماندی ،یادآوری آن جوانه های کوچک و ریز مسیر را مهمان چشمانت کند .
نوشتن برای من یعنی برون ریزی درونیاتیست که گاه همچون شهدِ معطر ،شیرین و دلپذیرند و گاه چنان تلخ می شوند که باید خوراک زباله های نه شب شوند و به دست رفتگر مهربان به سفر بی بازگشت فرستاده شوند.
نوشتن یعنی رویارویی «من» با «خود». تقابلی که در زمان سوار شدن «من» بر قطار تکبر پیش می آید . «من» مغرورانه آنچنان با سر و صدای گوشخراشی می تازد که مرهمی جز نوشتن برای تنهایی اش نیست .
برای «من» مینویسم تا بذر مهر و آگاهی را در برهوت سیری ناپذیرش بکارم.
نوشتن گاهی برایم کوشش طاقت فرساییست که نتیجه اش زایش کلمات است برای ارضای نفس و گاهی جوششی است خروشان برگرفته از عالم شهود که جاری می شود بر سپیدی کاغذ و راه به اقیانوس بیکران ادراک می یابد.
گاهی بی هیچ زمینه ای ،قلم را روان می کنم . آسمان ریسمان می بافم.از هر دری سخنی می پراکنم . در ظاهر مهملاتیست بافته شده از هر رنگ تا سرِ زمان را بِبرم؛ اما به خود که می آیم قلم را می بینم که در اختیارم نیست و افسار خود را به سرچشمه ی زلال حقیقت سپرده است. آن گاه واژگان همچون دخترکان رسیده ی زیبارو دست در دست هم، چنان موزون می رقصند که معجزه اتفاق می افتد .هر لحظه یدی بیضا از گریبان ذهنِ پریشانم ظهور می کند و قدمی راه را روشن می نماید و من انگشت به دهان می مانم که این موسیقی ناب را از کدام باغِ آبادی به عاریت گرفته ام .
نوشتن قاموس من است .پایبندی به عهدی است ناگسسته که الست را خاطرنشان می کند .
نوشتن یادآور رسالتی است دیرین که وعده ی اتفاقی ژرف از جشن ازل را می سراید .
در مسیر پر رمز و راز زندگی که بر سر هر پیچی هزاران هزار پرسشِ بی پاسخ جولان می دهد ، نوشته هایم پاسخی خواهند بود روشن برای یک نفر که در راه مانده و از ادامه دادن بازمانده است.
قرار بر این است که من با نوشتن چراغی بیفروزم تا اثری کوچک باشد بر جریده ی عالم .
نوشتن نقطه ایست رنگی که بر پرده ی سپید زندگی می نشیند و نقش خویش را در تکمیل آن انجام می دهد؛ تا به هنگام جشن دوباره در محضر یار ، با سری بالا و قامتی بلند بدون هیچ شرمی حاضر شوم .
اما هیچ کدام از این کلمات دلیلی برای نوشتن من نیست .
حقیقت انکار ناپذیر این است که من نوشتن نمی دانم ؛ این واژگان هستند که مرا می سرایند . من تنها پلی هستم که کلمات از عدم بر گُرده ی ظریفم سوار می شوند و بر دریای خروشان وجود جاری می شوند .
من نمی نویسم بلکه کلمات مرا می نویسند.
فکر می کنم الان در جای درستی قرار گرفته ام .با راهنمایی و پیشنهاد اکید آقای کلانتری این سایت را راه انداختم و به نظر میرسد که مسیر را به درستی طی می کنم. چون هیچ اصولی از نوشتن نمی دانم و هر چه که تا الان نوشتم از روی احساس و دلم بوده نه اصول درست نوشتن ،اگر ایرادی در متون منتشر شده باشد به بزرگواری خود چشم پوشی کنید تا کم کم به سمت اصولی و زیبا تر نوشتن پیش بروم .
البته شاید به نظر برسد که در این سن و با این حجم مشغولیات ذهنی (شاغل بودن ،همسر ومادر بودن) برای شروع ، دیر باشد ولی من اعتقادم این هست که زندگی من بر این روند پیش رفته که در همین مقطع از عمرم در این موقعیت قرار بگیرم و شروع کنم .