اگر‌ پای در بند نبود

  اگر پای در بند نبود و حصاری وجود نداشت دوست میداشتم نسیم باشم آرام و رها می وزیدم بر مخمل دریاها نوازش می کردم تپه ی آرام شب را میبوسیدم سینه ی ارغوان را و می تکاندم  پیراهن نارنج را با خود میبردم اشک و بغض کیهان را عبور می کردم از لابلای گیسوی […]

 

اگر پای در بند نبود و حصاری وجود نداشت

دوست میداشتم نسیم باشم

آرام و رها

می وزیدم بر مخمل دریاها

نوازش می کردم تپه ی آرام شب را

میبوسیدم سینه ی ارغوان را

و می تکاندم  پیراهن نارنج را

با خود میبردم اشک و بغض کیهان را

عبور می کردم از لابلای گیسوی قصه

و

می رسیدم به حیاط سبز عشق

می نوشیدم مزه ی خوش باغ دلت را

تا لمس کنم صدای زندگی را

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

طراحی و پشتیبانی : آسان پرداز