باورها
همیشه در طول تاریخ انسانهایی بودند که با رواج باورهایی مانع از رشد مردم شدند. البته نباید نقش تمام آدمهایی که در پذیرش این باورها سهیم شدند را نادیده گرفت.
ذهن انسان برای سهولت رفتار خود مرتب در حال ساختن الگو است و یکی از این الگوها، باورهایی است که از جامعه یا خانواده منتقل میشود.
در واقع عموم مشکلات از جایی شروع میشود که اندیشه را کنار میگذاریم و دنبالهرو تفکر القا شده میرویم که مانع از رشد خواهند بود.
باورهای غلط ریشه در تصمیمات سودجویانهی افرادی دارد که سودشان در همراهی عمومی جامعه است. این نوع باورها در طول زمان آنقدر در ذهنها تهنشین شدند که مردم بدون مقاومت آنها را اعمال میکنند.
تعصب کورکورانه
اما داستان از جایی بغرنج میشود که افکار عمومی نه تنها برای وجود چنین باورهایی مقاومت نمیکند بلکه تعصب را هم چاشنی کار میکند و دیگران را هم مجبور به پذیرش آن میکند.
توهم حقیقت و تعصب به باورها مانع از رشد و ایجاد فضایی برای خلاقیت و پیشرفت میشود.
تعصب نسبت به باورها تنها مخصوص قشر خاصی نیست و به هیچ عنوان با میزان سواد رابطهای ندارد. بلکه هر کسی با هر درجه و موقعیت علمی و اجتماعی هم میتواند اسیر این توهم باشد.
کسی که تصور میکند هر چیزی را که توسط علم اثبات نشده است، حقیقت ندارد،
کسی که کل روابط خود را به خاطر اشتباه بودن یک رابطه، زیر سوال میبرد،
کسی از صدای قارقار کلاغ پیشبینی یک اتفاق بد را میکند،
همه در یک سطح از تفکر هستند.
البته تعصب همیشه اشتباه نیست و اگر در جای مناسب مصرف شود میتواند بسیار هم موثر باشد. تعصب نسبت به این باور که میتوانی به رشد فردی دست پیدا کنی و از افکار درست خود پیروی کنی، بسیار هم میتواند مفید و پیشبرنده باشد.
مهم این است که توهم تفکر را کنار بگذاریم و عقایدمان را دقیقتر بررسی کنیم و با صداقت آنها را آنالیز کنیم.