این کتاب در ابتدا با سرگذشت یک طبیب شروع میشود که در سه هزار سال پیش میزیسته است. روزی او جسم خوابیده خود را در خواب میبیند. چیزی در درونش به سخن میآید که تو نور هستی تو از ستاره ها ساخته شدی. با نگاه به ستاره ها متوجه میشود که ستارهها هم از نور ساخته شدند و فضای مابین آنها خالی است. او فهمید که هماهنگی بین ستارهها و فضای مابین وجود دارد که همان زندگی یا هدف است.
او کشف کرد که هرچیزی خداست و خدا در هر موجود زنده وجود دارد و ادراک انسانی بر اساس نور عمل میکند و همواره دریافت کننده نوری دیگر است. بنابراین این را به یک آینه تشبیه کرد.
او خود را و همه را یک آینه میدانست که همه چیز را بازمیتاباند. اما رویاها مانند دودی بر این آینه نشستند و مانع از دریافت نور میشوند.بنابراین خود را «آینه دودی» نامید.
-
رویای درونی
انسان در بیست و چهار ساعت شبانه روز در حال خواب دیدن است. چه خواب باشد چه بیدار. رویا دیدن در بیداری به صورت خطی است اما در خواب مدام در حال تغییر است. رویاها قبل از تولد ما توسط پیشینیان ما ساخته شدهاند. مجموعهی رویاها را ابتدا خانواده بعد مدرسه و مراکز مذهبی و در نهایت اجتماع به ما یاد میدهند، که به همه آنها رویای سیاره میگوییم.
ذهن انسان که کارکردش رویا دیدن است، در هر لحظه میتواند میلیونها اطلاعات را درک کند. اما تنها آنهایی را به ذهن میسپارد که با تکرار به آن توجه کرده است. در واقع ما هر چه را میدانیم، یاد گرفتهایم.
-
اهلی شدن
انسان برای انتخاب نام، زبان و مذهب خود هیچ اختیاری نداشته است و حتی اگر مخالف این اطلاعات هم بود قدرتی برای نپذیرفتن نداشت.بنابراین همه چیز را بدون قید و شرط پذیرفت. یعنی به آنها باور پیدا کرد و ایمان آورد. بوسیلهی این باورها، اطلاعات را در ذهن خود ذخیره کرد و یاد گرفت که چگونه زندگی و رویاپردازی کند. به این تسلیم شدن، اهلی شدن انسان میگویند. انسان با اهلی شدن دوست داشتنی میشود مانند حیواناتی که اهلی میشوند.
-
رنج و ترس
رنج انسان در رویای سیاره یک امر طبیعی و نرمال است.زندگی همراه با ترس و قرار گرفتن در میان آتش، کابوسی است که انسان اهلی به آن دچار میشود. جامعه انسانی زیر سلطه ترس بکار میبرد. احساسات منفی مانند خشم و نفرت نه تنها در ما ایجاد هراس میکند، بلکه زبانههای آتش را در اطرافمان شعلهورتر میسازد. جهنم در ذهن ما ایجاد میشود.
-
جستجوی زیبایی
انسان در نظام اعتقادی که در این دنیا میپذیرد، خبری از حقیقت، عدالت و زیبایی نیست. بنابراین انسان اهلی در پی جستوی ابدیِ آنهاست. در واقع ما تمام این خصوصیات را در درون خود داریم. اما بواسطهی پذیرش نظام اعتقادی رایج، آنها را در خود دفن کردیم. به همین دلیل است که همیشه گمشدهای داریم و در جستجوی معنایی هستیم که آن را داریم.
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد.
-
زندگی بزرگترین ترس انسان است.
انسان ها از پذیرفته نشدن و به اندازهی کافی خوب نبودن، میترسند. این ترس باعث میشود تا انسان مطابق با دیدگاه دیگران زندگی کند تا مورد پذیرش قرار بگیرد و آنها را از خود راضی نگه دارد.
اما موضوع این است انسان که با این تفکر هرگز به کمال نخواهد رسید. در این صورت چون با تصوری که از کمال میشناسیم، مطابقت نداریم؛ خود را ناقص مییابیم. پس خود را پشت نقابهایی پنهان میکنیم. در تمام مدت میترسیم تا دیگران متوجه بشوند که ما آنچه وانمود میکنیم، نیستیم. بنابراین دیگران را هم بر اساس تصورمان از کمال، قضاوت میکنیم.
ما خود را به بدترین شکل ممکن قضاوت میکنیم. دیگران نیز ما را قضاوت میکنند. بنابراین احساس بیارزشی میکنیم.
توهین و تحقیر دیگران نسبت به ما، اگر از میزان عذابی که به خود میدهیم بیشتر باشد، آن را نمیپذیریم اما اگر کمتر باشد، خود را محق دریافت آن رفتار میدانیم.
دون میگوئل روئیز بعد از بیان و تفسیر این مقدمه، بیان میکند برای اینکه انسان به آزادی خویش بازگردد باید قراردادهای منعقد شدهی خود را با این دنیا و افراد آن تغییر دهد و رویای تازهای بیافریند.
رویای تازه نیز بر اساس قراردادهای جدید نوشته میشود، فقط باید انسان جسارت تغییر را در خود بازیابد.
او قراردادهای جدید را در قالب چهار قانون بیان میکند وکتاب را با طول و تفسیر آنها ادامه میدهد.
کتاب چهار میثاق برای تمام کسانی که میخواهند حقیقت خود را بازیابند و رسالت خویش را دریابند، بسیار سودمند و کاربردی است.