برای پیگیری کاری به ادارهای زنگ زدم. خانمی با لحن خاصی ضمن طفره رفتن از پاسخ، آنقدر قربان قد و بالای ندیدهام رفت و عشقمعشقم به نام بست، که جای اعتراضی نگذاشت.
با خودم فکر کردم چقدر کلمات بیروح شدند. چقدر کلمه مقدس عشق که در لفاف احساسی عمیق و انکارناپذیر پیچیده میشد و با کلیشرم و تمنا و زیبایی نه فقط با کلام که با نگاه بیان میشد، حالا لقلقه دهان غریبهای است که نه من را میشناسد و نه عشق را و نه حتیکلمه را.
دکتر جیمز الف. بندر، صاحب نظر برجسته ی فن بیان در کتاب بی نظیرش: چگونه خوب حرف بزنیم (نیویورک: انتشارات مک گروهیل)،می گوید:
«صبح به خیرِ شما به راستی بخیر است؟»
«تبریک می گویمِ شما با اشتیاق ابراز می شود؟» «حال تان چطور استِ شما واقعا محبتی در دل ایجاد می کند؟»
وقتی احساسی عمیق پشت کلمات نباشد و حرفها شوقی را بیان نکند، هیچ ارتباطی شکل نمیگیرد.
اگر به کلامتان اعتقاد نداشته باشید، قابل باور نیست و افراد، خیلی زود آن را فراموش میکنند.
کلمه با احساس که عجین شود میشود جادو.
آنوقت روح طرف مقابل را سحر میکند و چنان عنان دوستی را عمیق میپیچد که تا مدتهای مدیدی در خاطر میماند.
نیازی نیست حتما آدمها را بشناسید؛ اگر مهر خود را ضمیمه کلام کنید، غریبترین انسانها هم آشنا میشوند و ارتباط شکل میگیرد.
گاهی حسی که پشت یک کلمه است، میتواند دنیای کسی را تغییر دهد؛ مثل وقتی به کودکی میگویید تو فوقالعادهای. او فقط کلمه رانمیشنود؛ آهنگ صدایتان را گوش میدهد و برق چشمانتان را میبیند. اثر این تعریف کوتاه تا مدتهای مدیدی بر او میماند.
حس کلمات حتی برای خود شخص هم تاثیرگذار است.
وقتی کلامی را غمگین و ناامیدانه بیان میکنید، ذهن هوشیار و نکتهسنج تان آن را آنالیز میکند و اثر کلمه را در خود نگه میدارد.
بنابراین هر وقت به حرف های خود شور و حال می دهید، خودتان هم به طور ناخودآگاه از این شور و شوق بهره مند می شوید.
پس بهتر است که سعی کنید نه تنها کلمات را با حس خوب بیان کنید، بلکه آنها را بیدریغ برای همه دیگران بکار ببرید.