در جهانی که به سرعت و با شدت در حال تغییر است، واقعا نمیتوانبدون دوباره اندیشی و مرور خویش، روی عقاید خود ماند.
ضرورت ایستادن و یا به تعبیری، متعصب بودن روی افکار، این است که آنها را به چالش بکشیم.
گاهی ما در طول سالیان دراز تحت تاثیر محیط زندگی، فرهنگ، خانواده،سنت، علاقه و مواردی از این قبیل، دارای یک رویکرد در زمینهایخاص هستیم. این اتفاق به طور ناخودآگاه میافتد و خیلی وقتها ما نسبت به آن ناآگاه هستیم.
این نوع از تفکر القایی فقط در زمینههایی مثل مسائل خرافاتی و یا سنتهای قومی اتفاق نمیافتد بلکه ممکن است در سطوح مختلف ازیک خانواده کوچک تا وسعت یک ملت شکل بگیرد.
مثلا قبیلهای در سودان وجود دارد که افراد آن در یک سنی دندانهای نیش بالا و پایین را میکشند.
آنها معتقدند که این کار باعث زیبایی و یا نشان دادن سن بلوغ و یا پیروی از سنت است.
حال اصل داستان این است که در سالهای خیلی دور وقتی بیماری کزاز همهگیر شده بود؛ بیماران دندان هایشان قفل میشد وامکان دارو خوردن به سختی ایجاد میشد.
به همین دلیل تصمیم گرفتن که دندانهای جلوی افراد را بکشند تا در زمان بیماری براحتی بشود دارو را در دهانشان ریخت.
اما هنوز بعد از گذشتن زمان طولانی و ریشه کن شدن بیماری، آن قبیله هنوز به این سنت پایبندند و با دلایل جاهلانه خودشان را فریبمیدهند و خود را از اندیشیدن میرسانند.
نکته قابل توجه در این زمینه این است که انسان نسبت به آن عقیده و یا رفتار، ناگزیر و بیاطلاع است.
از آنجایی که چشمهای یک انسان معمولا همه جا را میبیند غیر از خودش را، همیشه نسبت به دیگران موضع دارد و به قضاوتمینشیند.
حال آنکه در این عصر سرعت باید ابتدا به واکاوی خود بپردازد.
آدام گرند در کتاب ‘دوباره فکر کن‘ میگوید انسان دارای سه شخصیت در خود است:
- دادستان درون: این شخصیت مانند یک دادستان خبره، مدام در حل یافتن ادله اشتباه در طرف مقابل است تا با تاکید بر رویآنها، حق را از او بگیرد و از آن خود کند.
- سخنران پرشور: این شخصیت هم با بهرهگیری از قابلیتهای کلامی، مخاطب را وادار و متقاعد میکند تا حق را به ما بدهد.
- سیاستمدار درون: این شخصیت با سیاستی که خرج میکند از ضعفهای شخصیت مقابل استفاده میکند تا او را زیر سوالببرد.
در همه این موارد شخصیتهای درون ما اصرار به حق به جانب بودن انسان دارند. این شخصیتها چشم بصیرت انسان را کور میکنند و او هیچ اشرافی روی خطاهای خود ندارد.
حال آنکه به نظر آدام گرند انسان باید یک دانشمند درون داشته باشد. دانشمند درون با هوشمندی و دوری از تعصبهای بیجا، سعیمیکند تا به خودآگاهی برسد.
در واقع دانشمند درون براحتی میتواند با کمی فاصله و یا تغییر زاویه دید، خود را ببیند.
یعنی بجای قطار کردن مونولوگهایی در دفاع و تعریف از خود، به دیگران گوش میدهد تا حقیقت را جستجو کند.
این ما هستیم که تصمیم میگیریم داستان زندگیمان را بر پایه دیالوگ جلو ببریم یا مونولوگ.