بازی والیبال ایران و آلمان بود. برخلاف انتظار که میگفتند آلمان خیلیقوی نیست، بسیار منظم و حرفهای بودند و اجازه قدرتنمایی به ایراننمیدادند.
ست اول را با اختلاف کمی ایران برد. اما ست دوم را فاصله زیاد باخت.
پسرم تلویزیون را خاموش کرد و گفت نمیخوام ببینم.
اما من با سماجت تلویزیون را روشن کردم و گفتم حتی اگر ایران شکست بخوره میخوام بازی را ببینم.
ست سوم را هم ایران باخت. اما تلاش و غیرتشان بینظیر بود. آلمان را در امتیاز ٢۴ نگه داشتن و سه امتیاز پشت سر هم گرفتند.
به پسرم گفتم ببین یک امتیاز چقدر ارزش دارد.گرفتن یا از دست دادنش چقدر متفاوت است.
ببین برای پیروز شدن چقدر باید تلاش کرد. گاهی در مسیری تصور میکنیم پیش افتادیم اما همان موقع از جایی که تصور نمیکنیمضربه میخوریم.
گاهی وا میدهیم و انرژی برای ادامه دادن نداریم اما یک کلمه یا یک جمله یا یادآوری یک هدف دوباره ما را به مسیر برمیگرداند. همانطور که برای ایران اتفاق افتاد. در ست چهارم پرقدرت و با انگیزه، ست را بردند.
به پسرم گفتم باید لحظه به لحظه رنج و شادی که بازیکنها در مسیر حس میکنند را بفهمی تا بتوانی در جایگاهی قرار بگیری که از تماملحظات بازی بهره ببری. ناراحتی و عصبانیت از نتیجه بازی و چشم بستن روی تمام ارزشهایی که همین دور پیش باعث خرسندی آن بود،کار آدم ضعیفی است که در تخصص خود هم نمیتواند حرفهای باشد. کسی که در کار خود با همه نوع سختی دست و پنجه نرم کرده،میداند که هر شکستی نباید برچسبی باید روی پیشانی آدمهایی که برای کار خود ارزش قائل هستند.
ست پنجم را با روحیه بیشتری باهم نگاه کردیم و از هر امتیازی که گرفتیم، پریدیم و با هر امتیازی که از دست دادن غصه خوردیم. شکست را جرعه جرعه فهمیدیم .
هر چند حسرت خوردیم که بازی را کامل نبردیم اما پسرم فهمید که یک امتیاز هم برای خودش ارزش دارد و برای بدست آوردنش بایدزحمت کشید.
و نکته مهم دیگر این بود که هر چند ما ایرانی هستیم و از موفقیتهایش بسیار خرسند میشویم اما تعصب نباید باعث شود تا در مقابل زیبایی های یک بازی حرفهای، کور شویم.