عصر یک روز پاییزی بود. هوا ابری و گرفته بود. شیشه را پایین آورده بودم و نسیم خنکی به صورتم میخورد. بوی نمِ خاک میآمد. کمی جلوتر زنی سریع، با حواسپرتی و خیلی ناشیانه از پارک خارج شد. آنقدر بیهوا بیرون آمد که ماشینی که در حال رفتن بود، سریع ترمز کرد و ماشین عقبی به او برخورد کرد.
زن بدون توقف و توجه به راه خودش ادامه داد و دور شد.
آن دو نفر ماندند و سپرهای ضربه دیده. از قیافههایشان مشخص بود که نه میتوانستند طرف مقابل را مواخذه کنند نه خودشان را. ناخواسته درگیر تصادفی شده بودند که مقصر اصلیش نبودند.
از اینکه باید فاصله را رعایت میکردند و بیشتر مراقب بودند بگذریم. اینکه خودشان هم مقصر بودند و بذر این اتفاق را در زمین شخم زدهی آن رانندهی زن ریختند هم بگذریم.
خیلی از وقتها ما انسانها ناخواسته باعث ایجاد بلوایی میشویم که حتی از آن آگاه نیستیم. چقدر در زندگی با ناشیگری نسیمی را طوفان میکنیم و بعد در کلبهی امن خود کنار آتش پایمان را روی پا میاندازیم و قهوهیمان را میخوریم.
اما گاهی هم آگاهانه با یک حرف یا عملی کوچک بلوایی ایجاد میکنیم و بعد کنار میایستیم و به آن نگاه میکنیم. اگر هم کسی منشا این شلوغی را دنبال کند، خودمان را کنار میکشیم و اذعان میکنیم که ما فقط یک کلمه گفتیم و کاری نکردیم.
غافل از آنکه شاید طنابی را تکان داده باشیم و شروع کننده طوفانی باشیم. دقیقا مثل داستان ابلیس که با فرزندانش ازمسیری میگذشتند. به طایفه ای رسیدند که درکنار راه چادر زده بودند، زنی رامشغول دوشیدن گاو دیدند، ابلیس به فرزندانش گفت :
تماشاکنیدکه من چطور بلا بر سر این طایفه می آورم.
بعد بسوی آن زن رفت وطنابی را که به پای گاو بسته بود تکان داد.
باتکان خوردن طناب، گاو ترسید و سطل شیر را به زمین ریخت و کودک آن زن را که در کنارش نشسته بود لگد کرد و کشت.
زن با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربات چاقو از پای درآورد.
وقتی شوهرش آمد و اوضاع را دید، زن رابه شدت کتک زد و او را طلاق داد.
فامیلِ زن آمدند و آن مرد رادبه باد کتک گرفتند و آنقدر او را زدند که کشته شد.
بعد از آن اقوامِ مرد از راه رسیدند و همه باهم درگیر شدند و جنگ سختی درگرفت . هنوز در گوشه و کنار دنیا بستگان آن زن و شوهر همچنان در جنگ هستند.
فرزندان ابلیس بادیدن این ماجرا گفتند: این چه کاری بود که کردی؟
ابلیس گفت : من که کاری نکردم، فقط طناب را تکان دادم!
گاهی باید به اطراف نگاهی بیندازیم شاید جایی، اتمسفرِ کلام، رفتار یا افکارمان هوا را مسموم کرده باشد.