حتما شما هم به اطرافیان دوست داشتنتان را ابراز کردهاید. به هر کس شکل خاص خودش. حتما شکل ابراز محبت به فرزند یا خواهر وبرادرتان با شکل ابراز به پدر مرحومتان متفاوت است؛ یا نوع گفتن دوست دارم به همسرتان کاملا منحصربفرد است.
نمیدانم از کدام دسته انسانها هستید و علاقه تان را به چه زبانی ابراز میکنید اما یک آدمهایی هستند که دوست داشتنشان را به زباننمیآورند و یا به ندرت به آن اعتراف میکنند.
دوست داشتن آنها را باید حس کرد؛ باید هضم کرد.
مثل بسیاری از آدمهای امروزی ‘عاشقتم‘ و ‘ میمیرم برات‘ نقل دهانشان نیست. آنها واقعا برایت میمیرند؛ کاملا عملی و واقعی.
مثل مادربزرگم که ثانیه خوردن قرصهای پدربزرگ را فراموش نمیکرد. یا اینکه توی قورمهسبزی لیمو عمانی میانداخت و روی سالادشیرازی آب نارنج میریخت و میگفت: آقات اینجوری دوست داره.
یا پدربزرگم که وقتی مامانجون به هر دلیلی خانه نبود، گوشهای کز میکرد و ساکت مینشست و با هر صدای کوچکی سرش را به سمتدر حیاط میگرفت.
دوست داشتنیهایی که بر زبان جاری نمیشوند اما در زندگی جاری هستند.
دوست داشتنهایی که
وقتِ سرما کُت می شوند دورت و گرمت میکنند ،وقتِ ناراحتی گوش می شوند برای دردها و شانه برای اشک هایت.
همان هایی که چشم میشوند وهمیشه مراقبت هستند ولبخند می شوند رویِ لبهایت…
آنها که اگر کمی پشتِ تلفن صدایت گرفته باشد خودشان را به آب و آتش میزنند تا حالت خوب شود ..
دوست داشتن هایی که تمامی ندارند و
با یک روز بی حوصلگی و بد اخلاقی از بین نمیروند،
نه سرد میشوند نه تکراری،
“دوست دارم” هایی که از دل برمی آیند و بر دل مینشینند.
دوست داشتن هایی که میشود رویشان حساب کرد و دلت همیشه قرص باشد از اندازهشان.