به درخت انار گوشه خانه مادربزرگ که نگاه میکنم، یاد خاطرات بچگی وشیطنتهای مخصوص آن زمان میفتم.
ظهرها زیر آفتاب چهل درجه اهواز ، میرفتیم و زیر سایه دیوار آجری کنار درخت روی قالیچه قرمز مینشستیم و خاله بازی میکردیم.
کمی هم نان و پنیر تبریز میبردیم و مثلا در مهمانی خاله میخوردیم.
یک بار همراه دخرخالهام کمی چای هم بردیم؛ آنقدر هول شدیم تا کسی دعوایمان نکند که قند یادمان رفت. مادربزرگم جلوی در ورودی درهال میخوابید. دستگیره در فلزی رو به حیاط هرز شده بود. باید آن را صد و بیست درجه پایین میآوردیم تا در باز شود؛ اما آنقدر صدامیداد که مادربزرگ هیچ، ننه سهراب همسایه سه خانه آنورتر هم چرتش پاره میشد. تازه وارد حیاط که میشدی، دمپایی هایپلاستیکی داغ زیر آفتاب مانده مصیبت میشد که باید آنقدر باهاشون لی لی میکردیم تا به شیر آب کنار دستشویی برسیم و پاهایمانرا در حوضچه زیر آن بشوییم تا خنک شود. بماند که آب شیر از دمای دمپایی ها داغتر بود.
در نهایت چای را همانطور تلخ خوردیم و صورتمان را جمع می کردیم از مزهاش. کمی شیرینی ارزش دعوا شدن و جمع شدن کل بازی رانداشت.
هر چند الان جز شیرینترین خاطرات کودکی است.
به درخت انار که نگاه میکنم فکر میکنم که چقدر تمام چیزهای طبیعی ماندگار و به روز هستند. هیچ گاه انسان از دیدن یک درختخسته نمیشود و یا در تمام زمانی که از هبوط انسان میگذرد، آسمان جایگاه خودش را دارد. حتی سبزی مثل پیاز یا چاشنی مانند نمکهیچ وقت جایگاهش را از دست نداده و همیشه بیصدا در گوشه زندگی آدمها بوده است.
مثل این مصنوعات ساخت بشر نیست که عمر تازگیشان به سال نمیکشد. اگر کمی دقت کنیم متوجه میشویم که هر چیزی که در طولقرنها دستخوش تغییر شده، حاصل دست انسان بوده است.
حتی کلمات و مکتبها و دستاوردهای علمی ثابت نماندهاند.
اما طبیعت همچنان مانند میلیونها سال قبل ثابت و جذاب است و حتی اگر تحولی هم در آن اتفاق افتاده، دست بشر در کار بوده است.