انیمیشن “سول” درباره مردی است که بیشتر عمر خود را در آرزوی نوازندگی با یک گروه بزرگ زندگی کرده است و در آستانه رسیدن به آرزویش، ناگهان میمیرد.
داستان درباره تلاش اوست تا دوباره به دنیا بازگردد و رویایش را محقق سازد. با ترفندهای مختلف سرانجام موفق میشود که برگردد و در گروهی که آرزو داشت، بنوازد؛ اما میفهمد که چیزی پشت این رویا نیست. متوجه میشود که تمام لحظههایش را برای رسیدن به یک آرزو که فقط زمان کوتاهی به او لذت میدهد هدر داده است.
در حقیقت او هیچ گاه زندگی نکرده و هیچ زمانی ارزش لحظات و اتفاقاتی که در پیرامونش رخ میداد را نداسته است.
با دیدن این فیلم پرت شدم به دوران دانشجویی که از یکی از اساتید خواسته بودم برایم جملهای به یادگاری بنویسد و او نوشته بود :«خداوند در جزئیات است»
آن زمان خیلی منظور و مفهوم این جمله را نفهمیدم. هر چه در زندگی پیش رفتم و به آرزوهایی رسیدم و به بسیاری نرسیدم، متوجه شدم که در این مسیر از بسیاری از لحظات عبور کردم بیآنکه آنها را درک کنم و یا لذت ببرم.
تصمیم گرفتم کمی با شتاب کمتر حرکت کنم تا گلها و سبزههای کنار جاده را ببینم. آسمان را ببینم و از جوانه زدن برگ کوچکی لذت ببرم. کاری را که دوست دارم انجام دهم و از هر لحظهاش بهره ببرم. شروع کردم به نوشتن؛ کاری که همیشه آرزیش را داشتم.
حالا دیگر نگاهم به اطراف و اطرافیان متفاوت شد. نوشتن بیشتر مستلزم بسیار خواندن و بسیار دیدن و بسیار زندگی کردن بود. به این ترتیب لحظههایم رنگ و بوی دیگر گرفت.
لذت بردن کار سختی نیست. فقط باید از کوچکترین اتفاقات لذت ببری. وقتی با فرزندت حرف میزنی از منطقش، لحنش، کلماتش حظ ببری. هنگامی که با همسر یا والدینت چای میخوری، با نگاه به چشمانش، عمق احساسش را ببینی. از تکان خوردن برگ درخت در مسیر نسیم، از لبخند یک رهگذر، از دیدن یک تکه ابر در گوشه آسمان، موقع خوردن غذایی که مادر پخته و حتی زمان افتادن یک برگ زرد از درخت در پاییز میتوان لذت برد.
دیدن لحظهها و اتفاقات کوچک باعث میشود مغز هورمون شادی و رضایت ترشح کند و حس لذت در انسان پدید بیاید که این موضوع سبب میشود انسان با انرژی و توان بیشتر پیش برود.