
یک روز عادی
با اسکرول موس، لیست پرداختیها را بالا و پایین کردم تا کسری سی میلیونی را پیدا کنم. دختر حسابدار هم سر در نیاورد. آقای قائمکه نباشد از این دختر با آن تیکه بزرگ آدامس توت فرنگی که همیشه گوشهی لپش افتاده، کاری برنمیآمد. کار خودم بود. اسم” بشارت” روی صفحه موبایل روشن و خاموش میشد. […]
آخرین دیدگاهها