چراغ قرمز شد…
زن و مرد در حالی که با آهنگ همراهی میکردند با شوق به هم اشاره میکردند:
«باد میشم میرم تو موهات حرف میشم میرم تو گوشات. فکر میشم میرم تو کله ات ………»
با صدای تلفن، مرد همزمان که آهنگ را کم میکرد جواب داد :
جانم …..سلام مادر خوبین؟ ….ممنون ….خوبه کنار منه…….نه چرا؟(مرد نگاهی به همسرش کرد و با اشاره به تلفن گفت ):حتما شارژش تموم شده ….میخوای گوشی رو بدم بهش …..نه …من کار دارم…حالا یه وقت دیگه …اره خودم بهتون خبر میدم …خداحافظ
زن به روبرو نگاه کرد و گفت :حالا داستان میشه باید تا چند وقت جواب خاموشی گوشی رو بدم
مرد نگاهی به بیرون کرد و گفت :بی خیال
-آخه خانم جان بیخیال نمیشه
-خب منم همینو میگم بهش فکر کنی یا نه ناراحت باشی یا نه خانم جان پی اش رو میگیره پس بیخیال
-کاشکی جای زخمهای روی دلمم هم با بیخیالی خوب میشدن
مرد نگاه محبت آمیزی به همسرش کرد و گفت :خودم مخلص اون دل و زخمهاشو و خودت هستم تا آخر دنیا.مادرم رو به من ببخش
زن لبخند زد و در حالی که سرش رو به سمت بیرون می چرخوند ،گفت اگر این کار رو نمی کردم که دیگه الان “ما”یی نبود هزار با من و تو شده بود رفته بود پی کارش.
بعد با سرش به ماشین بغلی که صدای ضبطش خیلی بلند بود ، اشاره کرد و گفت :چطوری تو این سروصدا میتونه با موبایل حرف بزنه؟
مرد به رد اشاره همسرش نگاه کرد و زن موطلایی رو دید که در حالیکه سیگار را میان انگشتان کشیده و لاک زده اش نگه داشته بود با تلفن حرف میزد.
-شاید نمی خواد طرف بفهمه توی ماشینه
بعد هم خنده کنان صدای ضبط را بلند کرد و گفت عزیزم آهنگ خودمون رو عشقه
باد میشم میرم تو موهات …..
چراغ دوباره سبز شد …….