هیچ کس برای دیدن اطراف و لذت بردن از منظره و هوای پاک، سختی صعود از یک قله را به جان نمیخواستم خرد.
مسیر و تفکر حاصله از طی راه، مهم است.
”عشق مرکب راه است و مقصد راه” جملهی بینظیر از فیلم ماندگار روز واقعه که سالهای سال است در شرایط مختلف به آن میاندیشم.
انسان با صعود و فتح هر قلهای، مسیری را بدست آورده که بلندی قله، تنها نقطهای از آن است.
محک زدن اراده و استقامت هم میتواند دستاوردی از طی طریق باشد اما هدف آن نیست.
لذت و شوقی که در مسیر بدست میآید و تغییر نگاه یا تکمیل نگرش انسان در یک مسیر خاص، مهمترین دلیل رفتن است.
یک رود تنها برای رسیدن به رودخانه جاری نمیشود؛ بلکه زندگی بخشیدن به تمام موجوداتی که در طول مسیر میبیند، زیباترین معنایروانی و جریان آن است.
رود مسیر خود را مییابد حتی اگر موانعی، مسیر رفتنش را مختل کند. در واقع شوق رفتن است که رود را وادار به گذشتن از بخشی ازخود میکند و زندگی میآفریند.
اگر رود تمام خود را در یک جا باقی بگذارد، نتیجهای جز مرگ و مرداب نمیماند.