امیرطاها گفت:«مامان اصلا یادم نمیاد که قبل از اینکه دایانا را داشته باشیم، چجوری روزها را میگذراندیم و اصلا چطوری بهمون خوش میگذشت.»
کمی فکر کردم و دیدم درست میگوید. ما هر روز در حال تغییر هستیم. تغییراتی که گاهی مثبت هستند و گاهی منفی. گاهی به سمت جلو و شاید گاهی به سمت عقب. گاهی نقطههای عطفی در زندگی داریم که دنیایمان را میتوانیم به قبل و بعد از آن تقسیم کنیم. این نقطه و تغییر وضیت ممکن است در یک زندگی، چندبار اتفاق بیفتد. گاهی این نقاط عطف بر اساس انتخابهای ما بوجود میآیند؛ مانند انتخاب رشته تحصیلی یا دانشگاهی، انتخاب حرفه و کار، انتخاب شریک زندگی یا دوست، انتخاب محل سکونت، انتخاب داشتن یا نداشتن بچه، انتخاب یک مسیر سخت برای یک هدف و بسیارموارد دیگری که برای هر کس میتواند متفاوت و منحصربفرد باشد.
گاهی این نقاط به صورت ناخواسته پیش میآیند؛ مانند آمدن یا رفتن کسی به زندگی شخص، شنیدن یا خواندن یک سخن، تحمیل یک مسئولیت، یک تصادف یا اتفاق.
اما نکته مهم این است که بعد از ایجاد آن نقطه عطف، دیگر ما آدم سابق نخواهیم بود. این تغییر در احساس، تفکر، رفتار، نگرش و گفتارمان اتفاق میافتد. ممکن است در جهت بهتر یا حتی بدتر شدن ما پیش برود.
بسیار خوشبخت است کسی که نقطه یا نقاط عطفِ زندگیش او را به سمت مثبتتر و بهتر شدن نگاه و اندیشهاش ببرد.
هر کس در زندگی تجربههای گوناگونی را از سر میگذراند. تجربههایی که بعد از طی شدنشان، صورت دیگری از ما را نشان میدهند. اگر انسان با نگاهی اندیشمندانه و ژرف اندیش به آن بنگرد، پوست انداختن خود را میبیند. انگار انسان بعد از بعضی تجربهها دیگر نمیتواند در قالب و کالبد قبلی خودش جا بگیرد؛ پوست قدیمی تنگ و خشک میشود و برای روح لطیفی که در حال بزرگتر شدن است، دیگر جای مناسبی نیست. به ناچار باید در گوشهای ، با خود خلوت کند و بعد از مدتی با تفکری نو در قالبی جدید دوباره ظهور کند.
بنابراین تجربهای که منجر به پوست انداختن انسان بشود، نقطه عطف مهم و تاثیرگذاری است که منجر به زندگی بهتر و در جهت تعالی انسان میشود. شاید خوبی یا بدی این مفصلهای زندگی این است که فراموش میکنیم قبل از آن نقطه چگونه روزها و لحظهها را میگذاراندیم. نسیان بزرگترین گناه انسان است که التیامدهندهترین صفت برای سپری کردن لحظههای سخت و ثبت بهترین تجربههای زندگی است.