یک قدم بالاتر

از زمانی که شروع کردم به خواندن کتابهایی در زمینه موفقیت، تصورم این بود که هر آدمی که فقیر است یا توانسته به موفقیتی دست پیدا کند، بخاطر نگاه و تفکر خودش است. یعنی اگر کسی در فقر دست و پا می‌زند، حاصل نوع نگرش و کلام و تلاش خود اوست. به نظرم همه چیز […]

از زمانی که شروع کردم به خواندن کتابهایی در زمینه موفقیت، تصورم این بود که هر آدمی که فقیر است یا توانسته به موفقیتی دست پیدا کند، بخاطر نگاه و تفکر خودش است. یعنی اگر کسی در فقر دست و پا می‌زند، حاصل نوع نگرش و کلام و تلاش خود اوست.

به نظرم همه چیز خیلی خطی و در دو عدد صحیحی صفر  و یک خلاصه می‌شد. البته سبک کتابهای انگیزشی بیشترین عامل در این نوع تفکر بود.

روزی در یکی از کلاسها، بحث جامعه شناسی پیش آمد و بعضی از بچه‌ها هم‌نظر با من بودند. البته لازم به ذکر است که من خودم را در هیچ کدام از حالتهای صفر و یک نمی‌دیدم و تلاش می‌کردم یک باشم.

استادمان به همه نظرها گوش داد بعد با تومانینه در مورد موارد بسیار زیادی از بزه و جرم‌های مختلف صحبت کرد. از آدمهایی که در زندان دیده بود و پای صحبتشان نشسته بود. از بچه‌هایی که در زندان به دنیا آمده بودند و در میان انواع و اقسام مراتب جرم بزرگ شده بودند و حالا خود مجرم بودند. از بچه‌هایی که در محله‌ای بودند که مواد اسباب بازیشان بود و اینکه فقط یک جیب‌بر ساده بودند یعنی خودشان را بسیار حفظ کردند و باید تشویقشان کرد.

این موضوع زمینه‌ای شد تا در زندگی دیگران دقیق‌تر شوم و کمی در زمینه سبک زندگی مطالعه کنم.

در میان این تحقیقات فهمیدم تمام انسانها اگر در موقعیت فقر قرار بگیرند، حتی اگر موقت باشد، در آن بازه زمانی آی‌کیوشان بین یک تا ده درجه پایین می‌آید(ده درجه مرز بین آی‌کیو عادی و باهوش است). یعنی در این شرایط آنقدر ذهنشان درگیر تامین معاش است و در روزمرگی گرفتار است که فرصتی برای پیدا کردن آتش درون و نهنگ درون و اصطلاحات دیگر درون ندارد. بنابراین انتظار از این افراد بسیار ناآگاهانه و حتی ناعادلانه است.

اما با دقیق‌تر شدن در زندگی بعضی از آدمهای گرفتار هم متوجه شدم مقصر صد در صد خودشان، نوع نگاهشان، توقع و نگرششان به مسائل و میزان خطاهایشان است.

و البته افرادی که به سرمایه‌ای رسیدند را هم نمی‌توان کاملا در میان دسته‌ی موفقین قرار داد؛ خیلی از آنها بواسطه کمکی که از خارج از محدوده شخصیشان دریافت کردند به موفقیتی دست یافتند؛ مثلا دریافت ارث، بی‌ثباتی اقتصاد کشور، تصادف و یا سرمایه کثیف.

در اجتماع که بنگریم درصد افرادی که با تلاش و تفکر و پیدا کردن آتش درون خود به ثروتی دست یافتند، نسبت به کل جامعه، درصد پایینی است. این موضوع سبب می‌شود که بسیاری از انسانها از معمولی‌بودن خود بترسند. در واقع چیزی که هستند را دوست نداشته باشند و به همین دلیل از خود دور شوند.

نکته‌ای که در این زمینه جالب است این است که انسان در هر شرایطی که هست باید حداقل یک قدم از زمینه اطرافش بالاتر رود. کار راحتی نیست اما مهمترین و بهترین رفاقتی است که می‌شود در حق خود کرد. اگر حتی به اندازه یک قدم بالاتر باشیم یعنی رسالتمان را درست انجام داده‌ایم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

طراحی و پشتیبانی : آسان پرداز