از زمانی که وارد دبیرستان شدیم همه ورود به دانشگاه را یک فضیلت نشان دادند و معتقد بودند که افرادی که به کارهای هنری و عملی بپردازند، حتما در زمره افراد کمهوش و یا بیاستعداد قرار دارند. به خوبی به یاد دارم که دوستانی داشتم عاشق گرافیک و نقاشی و حتی ورزش؛ اما به دلیل نگرانی والدین و برچسب خوردن تنبل، از این وادی دور شدند.
دوستی داشتم که عاشق سه تار بود اما پدرش حتی دست زدن به آن را قدغن کرده بود تا زمانیکه دوره تحصیلش به پایان برسد. میترسید حواسش از درس خواندن پرت شود. اما نکته اینجا بود که او حواسش پرت بود. روحش انتظار میکشید تا در لحظاتی که پدر نیست و مادر مشغول کاری است، یواشکی فقط سه تار را لمس کند. سرانجام هم بعد از به پایان رساندن دوره کارشناسی، در رشتهای بسیار دور از درسی که خوانده بود، مشغول به کار شد. سه تار تنها به خاطره و حسرتی تبدیل شد که احتمالا در گوشه طاقچه خاک میخورد.
اما هدف از مطرح کردن این بحث آسیب شناسی و بررسی عوامل حسرت انسانها و یا زیر سوال بردن درس و تحصیلات عالیه نیست؛ بلکه مطرح شدن مبحثی با عنوان دستهای روغنی یا دستهای جوهری، به این موضوع فکر کردم که در کدام دسته قرار دارم. چقدر از انسانها در جبر ورود به دستهای جوهری، از فن دستهای روغنی جا ماندند و حتی به تنبلی، کمهوشی و یا بیاستعدادی متهم شدند؛ چون باید بر الگوی هوش ریاضی و حفظی منطبق میشدند. در واقع ما در محیط آموزشی و بعضا خانوادگی مانند یک صنعتگر عمل میکنیم و استعدادها و هوش بالقوه بسیاری از کودکان را نابود میکنیم. شاید درصد کمی از آنها قدرتشان را بالفعل کردهاند.
در این زمانه باید به افرادی که در زمینه یک حرفه، مهارت دارند به عنوان یک انسان هوشمند نگاه کرد. بسیاری از افراد دارای هوش در زمینه تعمیر و نگهداری، آشپزی، ساختن و کارهایی از این قبیل هستند که نباید مورد سرزنش قرار بگبرند و یا استعدادشان نادیده گرفته شود.
میگویند برای تمرکز و سکون و فعال شدن هر دو نیمکره مغزی، دستها نقش مهمی دارند. استفاده از دستها برای انجام فعالیتهای مختلف بسیار حائز اهمیت است. با خودم فکر کردم که من چقدر از مهارت دستی برخوردارم. من با دستهایم چگونه برخورد میکنم و چه چیزی از انها دریافت میکنم.
نوشتن کاریست که در طول عمرم همیشه با آن سروکار داشتهام و حتی اگر این موضوع من را فقط در زمره دستهای جوهری قرار دهد، باز هم دست از آن نمیکشم. اما موضوعی که ذهن مرا به خود مشغول کرد این بود که چه مهارت دیگری را میتوانم با دستهایم انجام دهم و از آن لذت ببرم و در عین حال به سکون و سکوتی که در هنگام انجام دادنش ایجاد میشود، دست پیدا کنم.
من سالها دست آزاد کار کردم و با تکنیکهای مختلف رنگ آمیزی آشنا هستم و حتی دستی در طراحی هم دارم. اما به نظر نمیرسد که دوست داشته باشم هر روز میزانی از وقت خود را صرف انجام آن بکنم. کتابهای رنگآمیزی بزرگسالان هم چنگی به دلم نمیزند.
نوشتن و تایپ دو دستی که هر روز انجام میدهم، بخشی از این مسئولیت را به عهده گرفته است. اما شاید کاری به غیر از کار تخصصی باید انجام شود تا روح و ذهنم آرام بنشینند.
اگر از من بپرسند که دستانت جوهری است یا روغنی؟ باید بگویم که دوست دارم دستانم توانا باشند. توانایی نوازش کردن، توانایی آفرینش معجزه با چند مواد خام برای عزیزانم، توانایی محبت کردن با سر انگشتانم، توانایی ایجاد لحظههای شاد با در آغوش گرفتن خانواده و دوستانم.
نمیدانم این پاسخ مناسبی است برای این سوال یا نه. شاید در ادامه راه، توانایی و مهارتهای دیگری را بیابم؛ اما در حال حاضر از اینکه دستانم را به بطالت رها نکردهام خوشحالم. از اینکه هم مهارتهای جوهری را امتحان کردهام و هم روغنی را خوشحالم.
امیدوارم هر کسی بهترین شکل خود را بیابد در هر زمینهای و آن را ارائه دهد.