توی فیلم «مینای شهر خاموش» عزت خان انتظامی وقتی چایی رو توی استکان کمر باریک میخورد به مرد جوان گفت: «چایی رو باید بجویی، باید مزه اش کنی تا بفهمی چای خوردی»
توی این دنیای پر از رنج و درد، زیبایی هایی وجود دارند که باید با تمام حواس آنها را مزه کرد و چشید. حتی گاهی رنجهایی وجود دارند که تا کاملا جویده نشوند مزهشان را احساس نمیکنی و بعد از قورت دادنشان تازه میفهمی چه طعمی داشتند.
اگر یک گوشه ی خیابان بایستید و به عابرین نگاه کنید، یک عالمه انسان با پوزیشن ناموزون میبینید که با سرعت در حال رفت و آمدن، برای رسیدن به چیزی که ازش آگاه نیستند. آن وقت یهو یک آدم میاد راست قامت، با قدمهای استوار که دقیقا میداند زندگی در دستهایش در جریانه.
گاهی باید کمی از شتابمان کم کنیم و لحظهها را مزه کنیم. لحظه های شیرین در بدترین زندگیها هم کم نیست.
لحظه هاتون رو جرعه جرعه مزه کنید، بجویید؛ چه شیرین باشند چه تلخ، آنها لحظههای شما هستند. مزه شان را بپذیرید.
عمر انسان از تمام لحظاتش تشکیل شده است و نمیتوان فقط لحظات خوب را سوا کرد. زندگی مثل کیسه سیب خریداری شده از ترهبار، درهم است و لحظات شاد و غمگین در آن مخلوط است.
میتوان گفت که تمام لحظات ارزشمند و بسیار گرانبها هستند و مثل زدن گل در ثانیههای آخر بازی فوتبال، نباید از دست بروند.
لحظات مهم هستند و همه در اختیار انسان قرار دارند تا او مسیر درست را طی کند. بنابراین تغییر یا تحول ممکن است در هر لحظه اتفاق بیفتد؛ حتی لحظه آخر.