اوائل جوانیام بود که تاریخ تولد تمام دوستان و اطرافیانم را در یک دفترچه یادداشت کرده بودم و هر روز صبح قبل از شروع کارهای روزانهام پیام تبریک هر چند کوتاه برایشان میفرستادم. گاهی هم برای افرادی که خیلی نزدیک نبودند مثلا همکلاسی و یا همکار، هدیه کوچکی میگرفتم. میدانستم که شنیدن تبریک تولد از کسی که انتظارش را نداری به مراتب شیرینتر از تبریک نزدیکان است؛ بنابراین در این قسمت هم بسیار کوشا و پرانرژی بودم.
در طول سالیان مدام به تعداد آدمهای ثبت شده در دفترچهام افزوده شد و من روزهای بیشتری از سال را با گرفتن انرژی از آنها شروع کردم. انرژی که باعث میشد باقی روز را با حس بهتری نسبت به خودم و پیرامونم رفتار کنم.
مسلما شادی مسری است. وقتی به کسی محبت میکنی و دلش را شاد میکنی، انرژی از تو به سمت او جاری میشود و بعد دوباره با واکنش او انرژی از وجود او به تو منتقل میشود.
انگار که شادی میداند همه انسانها یکی هستند و مثل سلولهای یک بدن در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند. وقتی کسی از شادی سرشار میشود، انرژی از او لبریز میشود و به سلول دیگر میریزد.
به همین ترتیب شادی را میتوان تکثیر کرد.
اما بسیاری از انسانها این لذت را از خود و دیگران سلب میکنند. در حالیکه میتوان با انجام یک کار کوچک مثل یک لبخند به یک عابر غریبه هم این انرژی را منتقل کرد.
بنابراین یکی از مهمترین راههای توسعه و البته کمک به خود، جاری کردن شادی است و چه بهتر که تو سرچشمه آن باشی.
چقدر انسان باید بخیل باشد که وقتی میداند با یک نگاه یا یک کلمه میتواند دنیایی را تغییر دهد و آن قدم را برندارد.
شاد کردن دیگران سخت نیست فقط باید بخواهیم.