دختر یک مرد تودار که باشی، رنگ و بوی زندگی برایت متفاوت میشود.
دختر یک مرد تودار که باشی،
اتفاقات و رفتارها برایت پرمعناتر است.
وقتی مامان مرغ ترش درست کند با ترشی ناردنگ (دانههای خشک انار) یا کتلت گرد و نازک درست کند با ریحان و لیموترش کنارش،دیگر دنبال کلمات نیستی که بگوید «دست درد نکنه عزیزم؛ مثل همیشه عالی بود»
به جایش به صورتش نگاه میکنی و حالت نشستنش. به نوع خوردنش. به اینکه روی غذایش خیمه میزند و قاشق پشت قاشق در دهانشمیگذارد و یا لقمه نان سنگکش را پر میکند از یک کتلت و گوجه سرخ شده و بعد ریحان پیچش میکند و چند قطره لیمو رویشمیچکاند.
آن وقت آخرش بعد از الهی شکر گفتن، سرش را کمی کج میکند و لبهایش را میفشارد و ابروهایش را بالا میبرد و کمی متمایل به چپمیکند؛ یعنی خیلی خوشمزه بود.
دختر یک مرد تودار که باشی،
نیازی نیست بشنوی لباسی که پوشیدی یا حرفی که زدی یا کاری که کردی خوب بوده یا نه؛ کافیه برق تو چشمهاش رو ببینی.
دختر یک مرد تودار که باشی،
نیازی نیست وقتی چای را توی استکان کمرباریک یا دستهدار کوچک ریختی، منتظر باشی که بشنوی چه چای خوش عطر و خوش رنگی؛باید به صدای خرچ خرچ قند که به سرعت در میان داغی چای، آب میشود گوش کنی.
دختر یک مرد تودار که باشی،
نیازی نیست بشنوی دوست دارم یا دلم تنگ شده یا بیا بغلم؛ وقتی بوسهها را روی سر و گردنت حس کنی و بشنوی «عزیز بابا جون» یعنی خیلی عزیزی.
دختر یک مرد تودار که باشی،
قربان صدقهها، لق لقه دهان نیستند و هر کلمهای برای خودش جایگاه ویژه دارد؛ جان گفتن و عزیزم شنیدن هنوز قداستش از بین نرفته وارزشمند است.
دختر یک مرد تودار که باشی،
خیالت راحت و تخت است که پدر هر چه هم رنج داشته باشد و درونش متلاطم باشد، آغوشش امن ترین جای جهان است برای دخترهمیشه کوچک با موهای دو گوشیاش.