من متعقدم به تعداد آدمها، جهانهای متفاوت وجود دارد.
طبیعی است که هر کس جهان خود را واقعیتر و زیباتر میداند. حتی به نظر من آدمهایی که با هم زندگی میکنند هم دنیا را به یک شکل نمیبینند.
آدمها با افراد دیگری هم اشتراکاتی در جهانشان دارند. یعنی در قسمتهای مختلف زندگی از جمله زندگی اجتماعی سیاسی فرهنگی آموزشی و … نقاط مشترکی با جهان دیگران دارند و به همین ترتیب با قرار گرفتن در کنار یکدیگر یک زنجیره از انواع جهانها را میسازند.
لزوم یک زندگی خوب و ماندگاری انسانها در کنار یکدیگر، هم شکل شدن جهانها نیست. بلکه نزدیکتر شدن نقاط اشتراکی و احترام به جهان طرف مقابل است.
البته قابل ذکر است که در این میان افرادی هستند که به دنبال سرک کشیدن در جهان دیگران هستند. آنها مدام در حال پیدا کردن تفاوت و نقوص دیدگاههای خارج از دنیای خود هستند. پرواضح است که اینگونه افراد هنوز جهان خود را نشناختهاند. هنوز آنقدر به عمق ماجرا پی نبردهاند و درک کاملی از وجود خود در جهان ندارند. هر چه هست در پوسته و سطح خلاصه شده و چند قدم جلوتر را روشن کرده است. بنابراین آنها زمان آزادی برای خود در نظر گرفتند تا بتوانند در جهانهای دیگر سرکی بکشند و از آنجا هم نقطه کوچکی را ببینند و دستمایه قضاوت قرار دهند.
آدمها هر چه بیشتر در جزئیات جهانشان پیش میروند و عمیق میشوند این وسعت بزرگ و بزرگتر میشود. به این ترتیب با جهانهای همجوار ترکیبتر میشود. هر چه قدر در جهانها، اشتراک بیشتری وجود داشته باشد، پذیرش دیگری سهلتر خواهد بود.
هر چند همه قسمتی از جهان خود را دارند که کاملا شخصی است و هیچ کس را به آن راه نمیدهند، اما درک این تفاوت دیدگاه و پذیرش تنوع جهانها به ما اجازه میدهد تا انسانها را دوست داشته باشیم و به جهان آنها احترام بگذاریم.