یادداشت

گوناگونی جهان آدمها

من متعقدم به تعداد آدمها، جهان‌های متفاوت‌ وجود دارد. طبیعی است که هر کس جهان خود را واقعی‌تر‌ و زیباتر می‌داند. حتی به نظر من آدمهایی که با هم زندگی می‌کنند هم دنیا را به یک شکل نمی‌بینند. آدمها با افراد دیگری هم اشتراکاتی در جهانشان دارند. یعنی در قسمتهای مختلف زندگی از جمله زندگی […]

من سنگم

از همان اول هم آدم دروغگویی بودم. اصلا آن آدمی که دیگران می‌بینند یا فکر می‌کنند، نیستم. حتی خودم هم کامل خودم را نمی‌شناسم. انگار خودت را به زور در قالب دیگری جا داده باشی، همیشه یک جاهایی از من بیرون زده است. یک جاهایی که دلم خواسته دست‌هایم را دور گردن کسی حلقه کنم […]

نقطه؛ سرخط

بالاخره آخر هر جمله خبری باید نقطه گذاشت و رفت سرخط. حالا اینکه در حین خواندن یا تمام شدن چه بلایی بر سر لحظه‌ها و فرصتهای زندگی‌ات می‌آید، به خودت مربوط است. آنکه خبری را می‌سازد، نه تو برایش مهمی و نه حتی آنهایی که درون آن خبر قرار دارند. می‌سازد و نقطه می‌گذارد و […]

ما آدمها

پیش‌تر ها فکر می‌کردم دنیا فقط از نگاه من معنا می‌شود. کاملا متکی به معیار و سنجش ذهنی خودم بودم و تصور می‌کردم خوب یا بد بودن آدمها فقط با همین ملاک سنجیده می‌شود. نه اینکه خودخواه باشم و یا حس سلطه‌گری داشته باشم؛ بیشتر نادان بودم. اینکه احساسات و تفکر و رفتار دیگران فقط […]

من شهرم یا مافیا

با همسرم بازی مافیا را از پلتفرم فیلیمو می‌دیدیم. اوائل به نظرم بازی جذابی نبود تا اینکه با جمعی از دوستان، آن را انجام دادیم. بسیار بازی پیچیده‌ای بود که نیاز به هوش و تمرکز زیاد داشت. باید همزمان هم حواست به خودت بود تا به دیگران اثبات کنی که مافیا نیستی و یا اگر […]

درخت بودن یا خیابان بودن

چند روز پیش خاطره‌ای خواندم از اسماعیل براری، درباره استاد کیارستمی که بازگو کردنش خالی از لطف نیست. «اواخر دهه شصت، دانشجویان هنر را دعوت کرده بودند به دانشکده سینما، پایین شیرودی که “مشق شب” را ببینند و با کارگردانشصحبت کنند. در اون روزگار، فیلم “تنهایی و کلوخ” رو ساخته بودم که پس از کسب […]

نگرش متفاوت به اطرافیان

دارن هاردی در کتاب اثر مرکب معتقد است که هر حرکت کوچکی شروعیک انقلاب بزرگ در زندگی است. حال این حرکت می‌تواند در مسیر مثبت باشد و یا منفی. مثلا خوردن یک لقمه بیشتر در زمانی که تحت رژیم هستید، شاید به نظر اتفاق بزرگی نیاید اما تداوم آن در دراز مدت تاثیر قابلملاحظه‌ای در […]

شخصیت ماندگار

دیروز در راه برگشت از کلاس حدود یک ساعتی در ترافیک بودم. تمام راه برگشت را به منیژه‌جون فکر کردم. منیژه جون شخصیت یکی از داستان‌هایی بود که در  کلاس شنیدم. یک زن در زمان جنگ کهتحت جو زمانه قرار گرفته بود و هیچ چیز به چشمش نمی‌آمد الا حرف از جوونهای مردم و اسلحه‌ای […]

یادداشتی بر کتاب” بالاخره این زندگی مال کیه”

دیروز کتاب «بالاخره این زندگی مال کیه» را تمام کردم. در واقع به صورت نمایشنامه‌ بود. برای تمرین دیالوگ نویسی، گاهی نمایشنامه می‌خوانم. موضوع کتاب درباره استاد مجسمه سازی بود که ناگهان در یک تصادف از گردن به پایین کاملا فلج میشود و بعد از شش ماه تصمیممی‌گیرد به زندگیش پایان بدهد. اما با مخالفت […]

مرگ کلمه

می‌گویند بعد از سقوط هیتلر خیلی چیزها با او سقوط کرد. چیزهایی کهدیگر ارزش وجودی خود را از دست داده بودند. یکی از این جان باختگان، واژه‌ها بودند؛ واژه‌هایی مانند آزادی، عدالت، آگاهی مثل واژه‌هایی که آنقدر دستمالی می‌شوند که دیگر برای ما معنایی را تداعی نمی‌کنند؛ مانند عشق، رفیق و یا رابطه. کلماتی که […]

طراحی و پشتیبانی : آسان پرداز